Wednesday 29 December 2010

باغچه ذهن

Photo by: HdB1973, edited by: Yeganeh

ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گلِ من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرایی ذهن
نازنین
نازنین
هرگزآدم، آدم نشود

مجتبی کاشانی

Friday 24 December 2010

زندگی

Photo by: bzhmatth

اسمش زندگی نیست آنچه که آرام آرام خالی از آدم های دوست داشتنی می شود. وقتی هیچ چیزی نمی تواند مرگ را لغو کند. این، اسمش زندگی نیست
زندگی جایی است دور از دنیا که می شود بی دلهره دل بست، بی دلهره از خانه بیرون رفت و نگران نشد که وقتی بازگشتی یک نفر آنجا مرده باشد. جایی که نترسی از دوست داشتن که هر روز دلبسته شوی و یک روز ناغافل گره دلت باز شود و یک دلی از دست برود. زندگی جایی است که خوف نکنی نشود دوباره سفر کرده ات را ببینی
وبلاگ پلان اول 23/12/2010

Monday 20 December 2010

پشت دوربین نگاه تو

Photo by: Ben Heine

بهترین اندیشه ها زمانی شکل می گیرند که محدود شوند و زیباترین تجربه ها زمانی شکل می گیرند که زندگی شوند
آن روز که بهترینت را با زیباترینت به تصویر کشی، اسارت از پشت دوربین نگاهت چه دیدنی می شود

! حیا

Photo by: brookeshaden

بی حیایی که زن و مرد نداره
آدم به آدم بودنش زنده است
آدم و حیوون وقتی شکل هم نیستن که حیا فرقشون باشه

کجاست مردانگی؟

Photo by: belvillaume

زیباترین جمله ایی که بعد از مدتها شنیدم
...دارم اون مردی می شم که خودم آرزوی داشتنش رو داشتم...
به راستی کجا باید دنبال مردانگی بگردیم؟!! در زن هایی که آرزویش را دارند؟!؟


Sunday 19 December 2010

باز هم سکوت

Photo by: Louis Lander-Deacon

سکوت...سکوت...و باز هم سکوت
صلح کردن با آشفتگی هایم کارم شده
آنها که زدندو آشفتند، نمی فهمند
نفهمیدند
نخواهند فهمید
زندگیشان را می کنند
رو به رویم می ایستندو لبخند می زنند
من هم لبخند می زنم
انگار خودم هم باورم شده که مستحق این همه بی عدالتی بودم
انگار باورم شده که حق دارند به خود حق بدهند
انگار خدا را هم خریده اند
آخ که حتی توان جنگیدنم نیست

Wednesday 15 December 2010

صدایی به صدایی نمی رسد


در این دنیایی که صدایی به صدایی نمی رسد سخت است تو مرا بشنوی؛ حتی اگر تمام وجود فریاد شوم

Monday 13 December 2010

تو خود وارونه ایستاده ای

Photo by: Melissa Gray

تویی که مرا در سقوط میبینی....... تا به حال اندیشیده ای که شاید، تو خود وارونه ایستاده ای؟
دلنوشته های دلنشین

Sunday 12 December 2010

خانه دوست کجاست

Photo by: YYZDez

تو کجایی؟
کاش می دانستم کجای این کره خاکی سر می کنی
کاش می دانستی من در جایی از آن مسیر جادویی که در دنیای عجیب مان طی کردیم، سر در گم ایستاده ام
آن سفر مقصدش تو بودی و این سفر مقصدش من
اما این بار تو نیستی
جای گلایه ای هم نیست
قانونمان این بود
قانونمان این بود که این یک راز باقی بماند
قانونمان این بود که وقتی به مقصد رسیدی، چشم بگذاریم و قایم شویم
قانونمان این بود قایم شویم و کسی بدنبال دیگری نگردد
می دانم در آخر کمی جا زدم
می دانم کمی دلگیر شدی
می دانم و پشیمانم
ولی تو هم بدان
تو و آن مسیر جادویی از یاد من نخواهید رفت
قانون را زیر پا بگذار، من نیاز به همسفری مثل تو دارم

جسم حقیر

Photo by: Terry Kate, edited by: Yeganeh

روحم درد می کند
دارد قد می کشدو این خانه جسم بس محقر است

Saturday 11 December 2010

بزرگان بزرگ می سازند

Photo by: wild prairie man

هر چقدر می خواهی ضعیف باش، بالاخره صفحه درد را ورق می زنی
آنگاه با خود تنها می نشینی و می بینی، تنها کسی که آمده با هم سیگاری دود کنید و گپی بزنید، خودت هستی
انسان ها، حتی آنهایی که عاشقشان هستیم، هیچ نیستند
هیچ نیستند، جز آن چیزی که ما در ذهنمان از آنها می سازیم
تو، او را، بزرگ و هنرمندانه ساختی و عاشق ساخته خویش شدی
تو اشتباه نکردی که دیگران را بزرگ ساختی زیرا که بزرگان بزرگ می بینند و بزرگ می سازند
اشتباه تو این بود آنقدر در ساختن او وقت گذاشتی که ساختن خود را فراموش کردی
بر خیز و خود را چنان بساز، که بتوانی عاشق خودت شوی
مطمئن باش تازه آنگاه که توانستی از درون عاشق خودت باشی و بمانی، می توانی عاشق دیگری شوی
امین منصوری

Thursday 9 December 2010

حقیقت عشق

Photo by: B a r c a

نداشته هایت را در من یافتی و دل بستی به نداشته هایت در من
'و اسمش را گذاشتی 'عشق
من که رفتم
تو دوباره تنها ماندی با دنیایی از نداشته ها
و حالا کسی می آید که دارد
و تو دوباره دل بسته می شوی
این قانون طبیت است

Wednesday 8 December 2010

سقوط تا صفر

Photo by: StephieL277

دلم بوی کاج بارون خورده می خواد
یه نیمکت چوبی ، زیر حمایت یه کاج بارون خورده
...سکوت
من...
بی ترس اینکه چه خواهد شد
.
.
.
سقوط تا صفر
اینجا ارتفاع نیست
و حجم سطحی ست شناور
می توانی چشمهایت را ببندی و باور کنی
شاید "زندگی" همین باشد
دوام بیاور
دلسردی از مرز سلولها که بگذرد "آسوده" خواهی شد
...

جایی این مطلب را خواندم و دلم بوی کاج بارون خورده خواست... یه نیمکت چوبی زیر حمایت یه کاج بارون خورده خواست...سکوت خواست...من خواست...بی ترس اینکه چه خواهد شد

Tuesday 7 December 2010

ریشه دوانده ام


Photo by: GadgetHoney

ریشه دوانده ام
و دارم از لا به لای دیوارهای آجری سرک می کشم
می خواهم اینجا را از نو گل باران کنم
چه تماشایی می شود بهار امسالم

Sunday 5 December 2010

زمین ته نداره

Photo by: Sirius P!NK

زمین گرده عزیزم
ته نداره
هر کجاشم که بری
بازم جلوی هم سبز می شیم
فقط یه راه می مونه
که کلا بساطت رو جم کنی و بری یه کره دیگه
یا بری جایی که بهش می گن اون دنیا
اینجوری منم از شرّت راحت می شم
آه راستی...
خاطراتت رو بستم
یه چمدون بیشتر نشد
یادت نره با خودت ببری

مرض انسان گریزی

Photo by: ExcuseMySarcasm

دچار مرض انسان گریزی شده ام
فعلا حوصله هیچ موجودی تو شکل و شمایل انسان رو ندارم
حتی خودم

من مي خواهم برگردم

Photo by: diyosa

نازي
نازي مرد
آن همه دویدن و سراب
این همه درخشش و سیاه
تا كجا من اومدم
چطوري برگردم ؟
چه درازه سايه ام
چه كبود پاهام
من كجا خوابم برد ؟
يه چيزي دستم بود
كجا از دستم رفت ؟
من مي خواهم برگردم به كودكي
قول مي دهم كه از خونه پامو بيرون نذارم
سايه مو دنبال نكنم
تلخ تلخم، مثل يك خارك سبز
سردمه و مي دونم هيچ زماني ديگه خرما نمي شم
چه غريبم روي اين خوشه سرخ
من مي خوام برگردم به كودكي
نمي شه !! نمي شه !! نمي شه !! نمي شه !!نمي شه
كفش برگشت برامون كوچيكه
پابرهنه نمي شه برگردم ؟
پل برگشت توان وزن ما را نداره
برگشتن ممكن نيست براي گذشتن از ناممكن، كی يو بايد ببينيم؟
رويا رو، رويا رو، رويا رو، رويا رو
رويا را كجا زيارت بكنم ؟در عالم خواب
خواب به چشمام نمي آد
بشمار، تا سي بشمار ... يك و دو
يك و دو
سه و چهار
پنج و شش
هفت و هشت
نه و ده
...

مرحوم حسین پناهی

صدمین نوشته

Photo by: Fussel

من از زیر این درخت از خودم به خودم می نویسم
ممنون که گاه و بیگاه، با بهونه یا بی بهونه به اینجا سر می زنید
مرسی که دلتنگی ها و درد دل هامو تحمل می کنید
به مناسبت صدمین نوشته من در روبند در مدت نه چندان کوتاه سه ساله


معمولی بودنم آرزوست

Photo by: Pete Barr-Watson

معمولی بودم. روزهای معمولی ایی داشتم؛ علاقه های معمولی، کار معمولی، سرگرمی معمولی، ناراحتی های معمولی، دوست های معمولی. مثل انبوهی از آدم های معمولی بودم که از صبح زود بیدار شدن گله می کردم، غر می زدم که کاش فردا تعطیل بود. مثل انبوهی از آدم های معمولی بودم که دوست های معمولی داشت که با آنها کافه های معمولی می رفت، فیلم های معمولی می دید، در خیابان های معمولی شهر قدم می زد. مثل انبوهی از آدم های معمولی ایی که دلتنگی های معمولی داشت، دلخوری های معمولی، قهر و آشتی های معمولی. کتاب های معمولی می خواندم. موزیک های معمو لی گوش می دادم. خبرهای معمولی می خواندم. خلاصه روزهایی بود که خیلی معمولی بود
از یک جایی، از یک جایی که نمی دانم کجا بود دقیقا، تمام معمولی های زندگی ام را از دست دادم. همه چیز غیر معمول شد؛ کارم، علایقم، دلتنگی هایم، دلخوشی هایم. دوست های معمولی ام را یک جایی، جا گذاشتم. دور شدم. دیگر نشد به کافه ای بروم که معمولی باشد برایم. دیگر خیابانی در شهر نماند که معمولی باشد برای قدم زدن. دیگر خبرهای معمولی نشد که بخوانم. نشد که معمولی قهر و آشتی کنم. فیلم معمولی نتوانستم که ببینم. قهر هایم دیگر معمولی نشد که بشود، آشتی هایم نیز
گاهی فکر می کنم زندگی ام زیر و رو شده، از عهده سامان دادن به این همه نا به سامانی بر نمی آیم، فکر می کنم دنیایم به آخر رسیده، چیزی نمانده، چیزی ندارم…اما خوب که فکر می کنم می بینم فقط یک چیز از زندگی ام حذف شده: معمولی بودن

نوشته ای از وبلاگ پلان اول 01/12/2010

Saturday 4 December 2010

دوباره می رویَم

Photo by: John Petrick

دل که می پوسد
بوی تندش اشک را جاری می کند
آن قدر جاری می کند تا تهی می شودو جایش دلی نو می روید
دلی با وسعتی خالی، آماده پر شدن از تازه ها

Friday 3 December 2010

وقتی برف می بارد


وقتی برف می بارد
کودکیم قلمبه می کند
دلتنگی هایم را کودکانه آدم برفی می کنم
بزرگ و زیبا که شد، تنها رهایش می کنم
منتظر می مانم
تا هر روز و هر ثانیه ذره ذره اش آب شود
گویی 'دلتنگ نشدن' را تمرین می کنم

About Me

Stats

Follow tjtajer on Twitter Skype Me™!
© Mohammad Tajer 2007 , Rooband.blogspot.com is not responsible for the content of external websites!

Rooband © 2008 Template by Dicas Blogger.

TOPO