Wednesday 22 September 2010

از جنس رویا

Photo by: iweatherman


اینجا، توی این لحظه
حسی داره تجربه می شه
باید الفبایی نوشت از جنس رویا
که توترسیم این حس کم نیاره



Wednesday 15 September 2010

نوووووش

Photo By: tara

گیرم زندگیت عرق سگی
چرا بو می کنی؟
زندگیت را سِک سَر بکش
نوووووش
امین منصوری

امشب زندگیم را سِک سر کشیدم...

Saturday 11 September 2010

خواب

Photo by: gatorgalpics

چقدر خوبه وقتی که خدا بخواد باهات حرف بزنه
دیشب زیباترین خواب جهان رو دیدم... کاش می شد از یه خواب، یه رویا، فیلم گرفت

Friday 10 September 2010

حسِ تلخ



حس یه فنجون قهوه تلخو دارم که با صدتا قاشق شکر هم نمی شه شیرینش کرد! اگه بو بکشی تلخیش مشامتو می سوزونه




Thursday 9 September 2010

قرار

Photo by: drbob97

چه زیبا می‌شود كسی وقتی بیاید كه قرار نیست
ناشناس

گناه

Photo by: Arual (Laura Cammarata)


احساس گناه بدتر است از خود گناه

Wednesday 8 September 2010

در راهم



من سالها پیش قدم های شاداب نوجوانیم را در کوچه پس کوچه هایت گم کردم
و حالا در راهم
خسته تر...سنگین تر
می آیم که پا در قدم های گم شده ام بگذارم
می دانم که حتی آنها هم غریبی می کنند
می آیم که ولگرد کوچه هایت شوم تا خوب لمست کنم
شاید که تو هم غربتم را حس کنی
می آیم به یاد آن روزهایی که آرامشم را پیاده با بوی خوش چنار و سرو روی سینه ات گز می کردم



Tuesday 7 September 2010

خریّت

Photo by: Brujita del Sur


اینو بدون که تو تنها کسی هستی که تونستی از من یه خر بسازی! تازه اونجا بود که فهمیدم عالَم خریّت چه حالی می ده

حافظ


حافظا
می دانم هزاران نفر را پیچانده ای
اینبار حواست اینجا باشد
این یکی را گوش کن
اول فکر کن بعد جواب بده
نیت می کنم به نام او
به نام فراموش کردنش
به نام راهی برای فراموش کردنش

یوسف گم گشته باز آید به کنعان

حافظا
همین تو من را اُسگل نکرده بودی
که کردی
امین منصوری

زندگانی

Photo by: Will Gortoa

زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست. هر کجا خندیدیم، زندگانی آنجاست
ناشناس

Monday 6 September 2010

زمونه

Photo by: bambino333


داشتم به رسم زمونه فکر می کردم... تنم لرزید


جاده ها

Photo by:Latyrx

جاده ها هم به دلم می خندند
به من منتظر چشم به راه
كه هنوز منتظرم برگردی
پیچ این جاده هم
جایی كه به امید تو
چشمان ترم را به نخ محكم عشق دوخته ام
به خداخنده ی تلخ همین جاده است
تو مرا خسته و پیر
مانده در قلب كویر
با دلی از همه سیر
پشت سر چشم به راهت بنشاندی و رهایم كردی
بعد از آن غربت و درد همدمم بوده وهست
نه غباری
نه گذاری
نه دگر قافله وفكر دیاری
من و این جاده ماندیم وفقط وقت غروب
چشم خورشید كه از شب خون بود
به من و جاده ی خسته دگر می پیوست
به خدا حق دارند
به من خسته اگر جاده ها می خندند
بعد از این هم من به این جاده ها می خندم
چه صفایی دارد
خنده ای از ته دل بر غم خود
خنده ای سبز به این بیشه ی درد
خنده ای گرم به زمستان سیه روز شكست
خنده ای از سر ناچاری و درد
كار دیگر نتوانم
پس چه بهتر كه همانند همین جاده ها
خنده را پیشه ی خود سازم و دلخوش باشم
لا اقل جاده را همدم خودمی بینم
كه چنین همره و همدل
هم صدا با من مست
به دلم می خندد

شعر زیبایی بود که جا داشت اینجا با همه قسمت کنم

About Me

Stats

Follow tjtajer on Twitter Skype Me™!
© Mohammad Tajer 2007 , Rooband.blogspot.com is not responsible for the content of external websites!

Rooband © 2008 Template by Dicas Blogger.

TOPO