Tuesday 30 November 2010

امان از ما

Photo by: Bemused Capybara

امان از آن روزی که حق قضاوت آدمی به دست آدمی بیافتد
امان از آن روزی که حقیقت ناگفته بماند
و بی گناهی به علم بی گناهیش گناهکار شود
آن روز خدا را چه می شود؟



Saturday 27 November 2010

مسافر

Painting by: Ginny Le

من مسافر جاده رویاهای خویشم
همسفرم خداست

امید به غیر مبند

Photo by: Sash´s Kitchen-Studio

هیچ وقت به هیچ کس امید مبند
چون بالاخره یه روز ناامیدت می کنه

Thursday 25 November 2010

زندگی یعنی همین

Photo by: Cuba Gallery

زندگی یعنی همین
یک نفس آسودگی
بی خیالی
سر خوشی
بی بندو باری
زندگی یعنی که تو
در فضایِ دلنشینِ پُر زآوای سکوت
سر کشی با هُرت، یک فنجان چای داغ را


Wednesday 24 November 2010


می دونم یه روزه خوب می آد

Sunday 21 November 2010

روز مجازات تو

Photo by: B.ALBALOUD

در دادگاه من
مجازات قتلِ روح اعدام شخصیت است
تو را تا چوبه دار بدرقه خواهم کرد
عزیزم من مثل تو رفیق نیمه راه نیستم
می خواهم قبل رفتنت
ندامت را در چشمانت ببینم
راستی یادت هست که گفتم
من خودم ختم روزگارم؟
امیدوارم مرا ببخشی که فراموش کردم بگویم
کینه ورزی را بر خلاف عشق ورزی فوت آبم
حالا بایست و تماشا کن
قائده این بازی را من تعیین می کنم
تا آن روز
خدا نگه دارت

Saturday 20 November 2010

بازار داغ این روزها

Photo by: comatosed


این روزها
من در عصری می زیم
که بازار قاچاق احساس و انسانیت داغ است
آدمی را مفتِ مفت و خیلی ارزان می فروشند
امروز دختری را دیدم بی بهانه، بی بها معامله شد
و هیچ کس بر سر قیمت او چانه نزد


این روزها
من در عصری می زیم
که مردانگی مردانش به یک کرشمه بر باد می رود
نجابت مادر پشیزی نمی ارزد
و رفاقت ها بوی نا می دهد


این روزها
من در عصری می زیم
که 'بزرگ' به کوچکی یک کلمه است
که از آسمان جفا می بارد
از زمین شهوت و هوس می روید
و دنیا به کام روبهکان می گردد


این روزها
من در عصری می زیم
که جای مرام و معرفت خالیست

Wednesday 17 November 2010

مواظب آرزوهات باش

Photo by: Dizzy Cat Design


می گویند آرزوی بر آورده شده نعمت است
فکر نمی کردم که می شود کَکم هم نگزد از تباه شدن یک نعمت
فکر نمی کردم که می شود روزی از دهان بیافتد آن نعمتی که انتظار را دلپذیرترین شکنجه می کرد
فکر نمی کردم که نعمت هم بُنجُل شود یا بوی تعفن بگیرد
شاید حواسم نبود و نعمت ویرانگر طلب کردم
یا شاید حواسم بود و خدا حواسش نبود که باران گاهی سیل شد
برف بهمن شد
سرما یخبندان شد
گرما خشک کرد
دریا قرق کرد
آتش جزغاله کرد
دیدی! خدا حواسش نبودو نعمتش گاهی ویران کرد
وگرنه من حواسم بود که آرزو فقط برای آرزو ماندن آرزوست

Monday 15 November 2010

تو چه می دانی

Photo by: Kate Pru


هنگام رفتن تمام خستگی و دردهایم را با خود خواهم بردو تنها سکوتم را به جای خواهم گذاشت

سکوتی که انعکاس صدایم را دارد

تو دلتنگ می شوی

خاطراتت لحظه هایی می شوند که مرا کم دارند

ولی تو فقط منِ تو را دیدی

تو چه می دانستی که منِ من که بود

تو چه می دانستی که من در خلوتم چه کشیدم

و من در خلوتم که بودم

تو چه می دانستی آن روز که خندیدم، درونم چه بلوایی به پا بود

و چه می دانستی وقتی گریستم، گریه ام از سر درد، یا از سر ناچاری بود؟

تو چه می دانستی که سبز برای من چه رنگی داشت؟! که دریا چه شکلی داشت؟! که موسیقی چه نوایی؟

تو چه می دانستی که 'من خوبم' جمله ای بود که هرگز نفهمیدمش

تو چه می دانستی که در خلوت من، منی نهفته بود که تو هرگز ندیده ای

که هرگز نشناختی اش

پس برایم دلتنگ نشو

تو منِ من را نمی دانی

فقط بدان که هر وقت دلتنگ شدم، به دریا، به ستاره، به آسمان به شکل خدا نگاه کردم

که گرمای یک شمع گرمم کرد و آوای نیایش دلم را شست

و شب برایم نهایت آرامش بود

که من کلامم سکوت بود و صدایم نفس و فریادم آه

بدان که عشق و دین و سیاست برایم گنگ بود

که مدام در ذهنم غوغا بود

بدان که با خدا هزار بار قهر کردم، لج کردم، شک کردم اما دوباره متوصل شدم

که هزاران بار تهی شدم

بدان تنها حسرتم آرزوهایی بود که هرگز آرزو نکردم

و دنیایی بود که خوب ندیدمش

بدان که مادرم نماد از خود گذشتن و صبر و شجاعتم بود

بدان که منِ تو هرگز منِ من نبود

و من بی اختیار برای تو منِ تو می شدم

که تا آن لحظه را با هم زندگی کنیم


Sunday 14 November 2010

به کدامین گناه؟



بیهوده تیشه به ریشه ام زدند
به کدامین گناه؟! نمی دانم

بی ریشه، روییدنی نیست
دوباره ریشه زدن دردناک است
کاش آنگاه که می زدند رویش جوانه هایم را دیده بودند
حالا می فهمم می خواستند خشکیدنم را ببینند


به همین سادگی

Photo by: Allard One


علف های هرز را یکی یکی از باغچهء زندگی ام ریشه کن می کنم
من منظرهء زیبای پیش رویم را با دستان توانمند خود می سازم
خسته و زخمی از برش تیز خارها، از آفت گرفتن
به عشق روزی که محصولم را بچینم، می کارم
شاید عشق همین باشد! به همین سادگی
اعتراف می کنم که عاشقم
عاشق منی که هرگز ناتوان نشد
دلم برایت تنگ شده بود
بازگشتت را عاشقانه جشن می گیرم

Thursday 11 November 2010

اتفاق

Photo by: advertising amy


یه اتفاق می خوام، یه اتفاق خوب
برام دعا کن
خدا چشماشو روم بسته

Tuesday 9 November 2010

داستان عشقی



زیباترین داستان عشقی عالم را نشنیده ام
زیرا که زندگی داستان عشقی ام را هنوز بازی نداده است

Monday 8 November 2010

بوی بهشت

Photo by: Greg Adams


تنش بوی بهشت می داد
مظلوم آمد
مظلوم زیست
و مظلوم رفت
بی هیچ شکایتی، با چه صبری تن به سرنوشت تو داد
خدایا خاله عزیزم را به تو سپردیم
روحش را شاد و دل تنگ ما را آرام کن

Thursday 4 November 2010

روبند

Photo by: rita vita finzi

من اینجا پرده از احساساتم بر می دارم
لطفا احساساتم را ترجمه نکنید
شما هر چه که باشید فقط برای من یک رهگذرید

خوشبختی



هنوز صدای پیرزنی که دست من تنها دستی بود که با اعتماد واسه کمک کردن بهش دراز شده بود تو گوشم منعکس می شه
الهی خوشبخت بشی دخترم ...
دعای خیرش دلمو لرزوند
کاش می دونستم 'خوشبختی' واسه اون چه شکلیه
کاش فرصت می کردم که بگم مادر... من با شنیدن همین جمله خوشبخت ترینم


Tuesday 2 November 2010

چه زیبا می شود

Photo by: BamaWester

شنا می کنم
...خلاف جهت رودخانه
هر چند سخت، بی هیچ امیدی و نایی برای رفتن
گوشه چشمی می اندازم به کسانی که شاد و با اطمینان جهت درست را به سرعت پیش می روند
همچنان و به سختی امواج را پشت سر می گذارم
و با ترس هرگز به مقصد نرسیدن دست و پا می زنم
از کنارم می گذرند
مدام گوش زدم می کنند که ای فلانی اشتباه می روی
ولی حسی از اعماق دلم می گوید: اکنون که دل به دریا زدی تا آخر برو
می دانم اگر بایستم غرق می شوم، اگر بر گردم ویران می شوم، اگر ادامه دهم شاید هرگز نرسم
و اگر برسم... چه زیبا می شود



About Me

Stats

Follow tjtajer on Twitter Skype Me™!
© Mohammad Tajer 2007 , Rooband.blogspot.com is not responsible for the content of external websites!

Rooband © 2008 Template by Dicas Blogger.

TOPO