Tuesday 18 December 2007

آدم بزرگا


كوچيكتر كه بودم هر وقت كه يه آدم بزرگ مي ديدم با خودم مي گفتم خوش به حالش كه بزرگه، انگار كه عجله داشتم بزرگ بشم. غافل از اينكه چه دنياي سخت و پر درد سري پيشه رومه هي لحظه شماري كردم تا شدم قد آدم بزرگا! حالا هر وقت كه يه بچه كوچولو مي بينم، دلم واسه كوچولو بودن تنگ ميشه!! چقدر سخته بزرگ بودن و اداي آدم بزرگا رو در آوردن! چقدر سخته قوي بودن و نشكستن!! مي خوام مثل اون موقع ها بدون هيچ دغدغه اي شعر كتاب فارسيمو بلند بلند بخونم

باز باران با ترانه
با گوهرهاي فراوان
مي خورد بر بام خانه
يادم آرد روز باران
گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین
توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك
با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو
مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني
از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني
بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران
مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني
رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
زندگاني خواه تيره خواه روشن
هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا
قيصرامين پور- روحش شاد

Seja o primeiro a comentar

About Me

Stats

Follow tjtajer on Twitter Skype Me™!
© Mohammad Tajer 2007 , Rooband.blogspot.com is not responsible for the content of external websites!

Rooband © 2008 Template by Dicas Blogger.

TOPO