ساده رنگ
آسمان، آبيتر،
آب آبيتر.
آب آبيتر.
برگها ميريزد.
مادرم صبحي ميگفت: موسم دلگيري است.
من به او گفتم: زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست.
مادرم صبحي ميگفت: موسم دلگيري است.
من به او گفتم: زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست.
آفتابي يكدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پيدا شدهاند.
من اناري را، ميكنم دانه، به دل ميگويم:
خوب بود اين مردم، دانههاي دلشان پيدا بود.
ميپرد در چشمم آب انار: اشك ميريزم.
مادرم ميخندد.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پيدا شدهاند.
من اناري را، ميكنم دانه، به دل ميگويم:
خوب بود اين مردم، دانههاي دلشان پيدا بود.
ميپرد در چشمم آب انار: اشك ميريزم.
مادرم ميخندد.
S.S
Seja o primeiro a comentar
Post a Comment