گويى در اين دنيا
نقش نقاش گمنامى را دارم
كه بى هيچ چشم داشتى
طرح آمال و آروزها مى زند
و مانده است در حسرتِ شناخته شدن
مستر پيسِ خود
كه هنرمندانه ديوارِ ساده و بى نقشى
را مزين كرده
و به حس غرور آن ديوار
كه با افتخار
زيباييش
را به رخش مى كشد
غبطه مى خورد
Seja o primeiro a comentar
Post a Comment