Tuesday, 26 April 2011
Friday, 22 April 2011
Sunday, 17 April 2011
Monday, 11 April 2011
Monday, 4 April 2011
به خود آمده ام
!گیج بودم... گیج از جای خالی یک دوست
!امروز که به خودم آمدم خنده ام می گیرد... خنده ام می گیرد از خویشتنم
خنده ام می گیرد که هنوز وفادارم به عهدی که سالهاست شکسته ام
که هنوز جای خالیت سبز می شود
که هزار بار بدرقه کرده ام چمدان خاطراتی را که بارها بسته ام... اما هنوز زیر ایوان محبت من خاک می خورد
خنده ام می گیرد که چه مادرانه از دور ریشه های در حال رویشت را پاییدم مبادا قد نکشی
خنده ام می گیرد که چه صبورانه بار نگاه و کلام های سرزنش بار را به خود خریدم که تو قهرمان قصه شوی
که چه مخلصانه قربانی دادگاه دلت شدم که سبک شوی
...بی هیچ چشم داشتی
!خنده ام می گیرد که گیجی و هنوز هم نمی دانی بهای واقعی یک دوست وفادار، یک مخلص فداکار و یک قربانی دلسوز را
خنده ام می گیرد که گیجی و هنوز هم نمی دانی که من امروز به خود آمده ام
Posted by یگانه at 19:57 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:Saturday, 2 April 2011
کفشام جفت نمی شن
کفشامو می زارم سر راه
...که پاتو بزاری جای پاهامو بری اون راهی رو که من رفتم
وقتی توی راه برگی رو لگد کردی
وقتی هی لگدت کردنو دم نزدی
وقتی لگد کردی و دم نزدن
وقتی لونهء مورچه ای رو خراب کردی
وقتی چندین بار به درو دیوار خوردی و فریادت در اومد
وقتی مدام چاله جلو پات سبز شد و با سر رفتی توش
وقتی از درد پا، ناله نفرینت رفت تو هوا
وقتی هی رفتی و رفتی اما به بن بست رسیدی
وقتی انقدر پوشیدیش که دلتو زد
اونوقت می فهمی چرا کفشام جفت نمی شن
Posted by یگانه at 17:58 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:
Subscribe to:
Posts (Atom)