Monday, 31 January 2011
Tuesday, 25 January 2011
هوای رفتن
بیچاره سهراب هم هوای رفتن داشت
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه درآن هيچكسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند
***
قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد
همچنان خواهم راند
نه به آبي ها دل خواهم بست
نه به دريا - پرياني كه سر از آب بدر مي آرند
و در آن تابش تنهايي ماهي گيران
مي فشانند فسون از سر گيسوهاشان
***
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور بايد شد، دور
مرد آن شهر اساطير نداشت
زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود
هيچ آيينه تالاري، سرخوشي ها را تكرار نكرد
چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود
دور بايد شد، دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست
***
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
پشت درياها شهري است
كه در آن پنجره ها رو به تجلي باز است
بام ها جاي كبوترهايي است، كه به فواره هوش بشري
مي نگرد
دست هر كودك ده ساله شهر، شاخه معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مي نگرند
كه به يك شعله، به يك خواب لطيف
خاك، موسيقي احساس ترا مي شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي آيد در باد
***
پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان
سحر خيزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشني اند
***
پشت درياها شهري است
قايقي بايد ساخت
*****
سهراب سپهری
Posted by یگانه at 19:55 0 comments
Labels: Yeganeh, سهراب سپهري
Artigos Relacionados:Saturday, 22 January 2011
چشمانت برای من برق نداشت
Posted by یگانه at 19:51 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:Saturday, 15 January 2011
تو چه بهایی می پردازی؟
Posted by یگانه at 07:13 0 comments
Labels: Yeganeh, دلنوشته های دلنشین
Artigos Relacionados:Monday, 10 January 2011
خوبم
Posted by یگانه at 14:16 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:Sunday, 9 January 2011
میگن خدا جای حق نشسته
یه رد پا افتاده بود
،رد پا رو که دنبال کردم... به آسمون
Posted by یگانه at 18:46 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:Sunday, 2 January 2011
ممنونم
واسه حسی که بِم دادی
Posted by یگانه at 22:03 0 comments
Labels: Yeganeh
Artigos Relacionados:باز گرد ای خاطرات کودکی
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها را خط بزن
محمدعلی حریری جهرمی
Posted by یگانه at 14:51 0 comments
Labels: Yeganeh, محمدعلی حریری جهرمی
Artigos Relacionados: