بازار داغ این روزها
این روزها
من در عصری می زیم
که بازار قاچاق احساس و انسانیت داغ است
که بازار قاچاق احساس و انسانیت داغ است
آدمی را مفتِ مفت و خیلی ارزان می فروشند
امروز دختری را دیدم بی بهانه، بی بها معامله شد
و هیچ کس بر سر قیمت او چانه نزد
این روزها
من در عصری می زیم
که مردانگی مردانش به یک کرشمه بر باد می رود
نجابت مادر پشیزی نمی ارزد
و رفاقت ها بوی نا می دهد
این روزها
من در عصری می زیم
که 'بزرگ' به کوچکی یک کلمه است
که از آسمان جفا می بارد
از زمین شهوت و هوس می روید
و دنیا به کام روبهکان می گردد
این روزها
من در عصری می زیم
که جای مرام و معرفت خالیست
Seja o primeiro a comentar
Post a Comment