كفشهايم كو؟
كفشهايم كو؟
چه كسي بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه، و شايد همه مردم شهر
شب خرداد به آرامي يك مرثيه از روي سر ثانيهها ميگذرد
و نسيمي خنك از حاشيه سبز پتو خواب مرا ميروبد
بوي هجرت ميآيد
بالش من پر آواز پر چلچلههاست
.صبح خواهد شد
و به اين كاسه آب
آسمان هجرت خواهد كرد
بايد امشب بروم
بايد امشب چمداني راكه به اندازه پيراهن تنهايي من جا دارد، بردارم
و به سمتي بروم
كه درختان حماسي پيداست
رو به آن وسعت بيواژه كه همواره مرا ميخواند
يك نفر باز صدا زد: سهراب
كفشهايم كو؟
1 Comentário:
Kafshato man bardashtam;)
Post a Comment