تپش باغ

مدتها انتظار ديدن و تجربه كردن اين لحظه رو كشيدم. از روياهاي دوران كودكي تا به امروز
واگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت كن
سهراب سپهري

من يك زنم

افتخار مي كنم كه يك زنم
با وجود سختي هايي كه گاهي متحمل شدم باز هم قدرتمندانه مي جنگم, پا به پاي مَردَم
و ثابت كردم كه ارزش آزاد بودن را دارم

من زنم, من يك زنم, آزادگي پيراهنم

عشوه از پا تا سرم, ليكن ز سنگم, آهنم

من منم, من مادرم, دوستم, رفيقم, همسرم

شيره جانت ز من چادر مينداز بر سرم
تاب گيسويم سرابي بيش نيست

نقش بيهوده بر آبي بيش نيست

وين لب لعل و حديث چشم مست

بر لب مست خرابي بيش نيست

وصف ابروي كمان و تير مژگان سياه

حربه و ابراز جنگ شعر نابي بيش نيست

من منم, من يك زنم, عطر هوس دارد تنم

نقطه هستي درم از جان و از دل مي تنم

روبهك من شير زنم خاموش تو من روشنم

با سلاح دين دگر آتش مزن بر خرمنم

تا بداني چيست جان و جوهرم

دستي انداز و تو درياب گوهرم

نيمه تنها مرا از خود بدان

من برابر باتو جنس ديگرم

بال و پر بگشا كه اندر راه عشق

بال پرواز گر تويي, من شهپرم

زیبا شیرازی